All rights reserved. استفاده از مطالب با "ذکر منبع" آزاد است


contact: zaramajidpour@gmail.com


---------------------------------------------------------------



Tuesday, November 10, 2009

خليج اژدها

روستای شناور در هالونگ بی




سفرنامه زارا مجیدپور به ویتنام- ۴


١٩ آبان ١٣٨٨

شهرزادنیوز: با مينی بوسی هانوی را به سمت خليج اژدها يا "هالونگ بی" ترک می کنيم. مسير سه ساعت و نيمه با توقف های ساعت به ساعت راننده طولانی تر به نظر می رسد. در هر توقفی راهنما اعلام می کند که می توانيم از بازارچه ها ديدن يا درستر "خريد" نماییم. اگر چه تمام بازارچه‌های سر راه شبيه به هم بودند، اما حضور زنان و دختران هنرمند ويتنامی حال و هوای خاصی به هر یک از آنها بخشيده بود. زنان و دخترانی که با استفاده از نخهای ابريشمی، روزها و ساعتها بر پارچه ها سوزن می زدند تا بر آنها نقشهای زيبايی بيافرينند


به شهر هالونگ می رسيم؛ شهری که در گذری سريع، زيبا به نظر نمی رسد. مينی بوس در اسکله متوقف می شود و ما بعد از توقفی کوتاه، سوار بر قايق موتوری به سمت کشتی ای که در خليج لنگر انداخته حرکت می کنيم.
در کشتی راهنما به هريک از ما کليد اتاقی را می دهد؛ اتاقی شامل تخت و رختخوابی تميز و مرتب و تلویزيونی که تصويرش واضح نيست. در هر اتاق حمام و دستشويی نیز تعبيه شده است. بعد از صرف انواع و اقسام غذاهای دريايی در رستوران کشتی به سمت عرشه حرکت می کنم. هر چه کشتی به داخل خليج تونکين پيش می رفت، بر زيبايی طبيعت اطرافمان افزوده می شد و شايد به همین خاطر يونسکو خليج اژدها را به عنوان ميراث بشريت اعلام نموده است



روستای شناور، يکی ديگر از مکانهای ديدنی هالونگ بی است. در نزديکی روستا، کشتی متوقف می شود و ما با استفاده از قايق موتوری به يکی از خانه های شناور وارد می شويم. مشغول بر تن کردن جليقه ی نجات هستم که چشمم به دختر روستايی می افتد که مشغول خرد کردن صيفی جات است، دختر قسمتهای غيرقابل استفاده صيفی جات را پشت سر هم داخل آب می اندازد و با اين کار منظره ی ناخوشايندی را به وجود می آورد


راهنما دو غار نسبتا دور را با انگشت نشانمان می دهد. همه اعضای گروه به سمت غار بزرگ تر حرکت می کنند و من به سمت غار کوچک تر پارو می زنم. بی گمان کاياک سواری تجربه دلپذيری است، به خصوص در خليج تونکين. بر دهانه غار تاريخی نقش بسته است، تاريخی که به اواسط جنگ جهانی دوم باز می گردد

دهانه را پشت سر می گذارم و خود را در محاصره ی صخره ها می يابم، صخره هایی که سر به آسمان داشتند و پای بر آب. صدايی نبود، تنها سکوت بود و آرامش. آرامش بود و زيبايی و چشمهایی که شکارچی زيباييها بودند

روز دوم

کشتی در اسکله جزيره "کت بای" پهلو می گيرد. ابتدا به سمت غاری می رويم که به گفته ی راهنما دو هزار ساله است. چراغهای رنگين زيبايی غار را چند برابر کرده است. راهنما از اژدهایی سخن می گويد که روزگاری غار خانه اش بوده است. در سخنهای پر آب و تاب او مرز افسانه و واقعيت در هم و برهم می شود و گويا او باکی ندارد از برهم زدن اين مرز


طبق گفته ی راهنما، بيش از سه هزار جزيره در خليج اژدها وجود دارد، ساعتی بعد عازم يکی ديگر از اين جزاير می شويم که به جزيره ی ميمون ها مشهور است. به محض ورود به ساحل، چند ميمون کنجکاوانه به ما نگاه می کنند. راهنما از ما می خواهد که از هر گونه تماس با ميمونها اجتناب ورزيم و تأکید می کند که احتمال حمله ی آنان وجود دارد

در خانه های کوچکی که از درخت بامبو تهيه شده اسکان می گيريم. قرار است شب را در اين جزيره کوچک و زيبا به صبح رسانيم. آب و آفتاب تک تک ما را برای شنا به ساحل می کشاند، اما به محض ورود به آب، موج ها، سنگهای ریز و درشت را به پاهايمان می کوبد. سنگی بودن ساحل، چند نفر را به سمت نيمکت های ساحل باز می گرداند تا در آن جا حمام آفتاب گيرند اما بقيه بدون توجه به سنگی بودن ساحل، تن به آب گرم خليج می سپارند


در جزيره اين فرصت فراهم می شد که با "گِرِيگ و گِييل" به گفتگو بنشينم. زوج جوان انگليسی که به وسيله ی موتورسيکلت‌هايشان، سفر خود را از بريتانيا آغاز نموده و بعد از گذشت سه هفته به مغولستان وارد شدند. آنها در آن سفر که برای اهداف خيرخواهانه صورت گرفته بود، از هجده کشور عبور کردند

.
از گييل در مورد خوش‌ترين خاطراتش می پرسم و او می گويد که در گذارشان از يکی از شهرهای کوچک ترکيه، چند زن برقع پوش زمانی که او را با کت و شلوار چرمی و سوار بر موتورسيکلت مشاهده کردند، برايش آرزوی موفقيت کرده بودند. گييل انتظار نداشت که چنان پر مهر مورد تشويق زنان برقع پوش قرار گيرد


گييل و گريگ مسير بازگشت را پيش روی دارند اما نه از راه آمده. اين دو جوان عاشق سفر، هيچ عجله‌ای برای پايان گرفتن سفرشان نداشتند