All rights reserved. استفاده از مطالب با "ذکر منبع" آزاد است


contact: zaramajidpour@gmail.com


---------------------------------------------------------------



Monday, November 29, 2010

چانه زنی، روشی برای همسريابی

عکس از مجله ی زنان چين
.

برگردان: زارا مجيدپور
..

٨ آذر ١٣٨٩
شهرزاد نیوز: هر سال، روز دوازدهم از ماه هفتم قمری، روزی است که جوانان قوم "توجيا" در قلمرو خودمختار اِنشی توجيا ميائو در مرکز استان "خُوبِی" در چين، به بازارهای محلی روی می آورند تا در آن جا يار و دلدار خود را بيابند. قبل از روی کار آمدن جمهوری خلق چين، زنان جوان توجيا تنها اجازه داشتند که در چنین روزی در بازارهای محلی حضور يابند و رفت وآمد در روزهای ديگر برای آنان ممنوع بود. از همين روی، از این روز با نام " ديدار زنان جوان توجيا" یاد می شود که امروزه عنوان "روز ولنتاين اصلی" به خود گرفته است.
.
پيشينه
.
در روز "ديدار زنان جوان توجيا" جوانان توجيا در بازارهای محلی اِنشی دورهم جمع می شوند، سابقه ی اين رسم و آيين به روستای "شی خويه يئو" در دولت انشی هونگتو، در اواخر حکومت خاندان مينگ(1368-1644)، باز می گردد.
.
از زمان باستان (هيچ سند تاريخی از آغاز اين سنت وجود ندارد) تا تاسيس جمهوری خلق چين در سال 1949، اين رسم زنان جوان توجيا بوده است که قبل از نشستن بر کجاوه ی عروسی، گريه سر داده و آواز می خواندند. دليل اين غم و ناراحتی چه بود؟ دليلش آن بود که دختر مجبور بود برای هميشه از خانواده اش خداحافظی نمايد؛ در حالی که از آينده ی خود مطمئن نبود و درباره ی همسر و خانواده ای او اندک يا هيچ اطلاعی نداشت.
.
در دوران حکمرانی سلسله های يوان(1279-1368)، مينگ (1368-1644) و چينگ(1644-1911)، اربابان فئودال، حق داشتند که در شب عروسی دختران جوان توجيا - به عنوان عروسی از رعيت هایشان - با آنان همبستر شوند.
.
زنان قوم توجيا، بيزار از چنين رسمی، سالها مبارزه کردند تا سرنوشت خود را به دست گيرند. آنان برای کسب حقوق خود، از جمله حفظ بکارت، رو در روی اربابان فئودال ايستادند. در واقع اين زنان بودند که با انتخاب و ناميدن يک روز به عنوان "روز ديدار زنان جوان توجيا" مجالی يافتند تا در آن روز جفت و همسر خود را بيابند.
.
در گذشته های دور مردم توجيا در اعماق کوه ها زندگی می کردند، در نتيجه جوانان شانس کمی برای يافتن جفت بالقوه خود داشتند. در آن دوران همسريابی غالبا بر اساس خواست والدين و توانايی دلال های محبت بستگی داشت.
.
آن روش ازدواج موجب می شد که بسياری از داستانهای عاشقانه ی غم انگيز به وقوع بپيوندد، وقايعی چون ازدواج بسياری با خويشان بسيار نزديکشان. روز ديدار زنان جوان توجيا، موقعيت مناسبی بود برای جوانان تا در آن روز جفت خود را بنا به ميل خود انتخاب نمايند و اين مساله از پيشرفت اجتماعی مردم چين خبر می داد.
.
چانه زنی
.
امروزه بسياری از کاسبان از روز ديدار زنان جوانان توجيا، به عنوان فرصتی برای پول درآورن استفاده می کنند. در این روز خيابان اِنشی مملو از فروشندگان عموما محلی است که صبح زود به همراه جمعيت بزرگی از مردم به سمت بازارها هجوم می آورند. مردم ديگر نقاط چين نيز برای تماشای مراسم با اين موج انسانی همراه می شوند.
.
برای دامن زدن به حال و هوا، در این روز گروههای تئاتر و دسته های طبال نیز برنامه اجرا می کنند و جوانان توجيا، با ظاهر و پوشش های ساختگی، به دنبال جفت های خود می گردنند. مثلا مرد جوانی سبد خالی را بر پشت خود حمل می نمايد و تظاهر می کند که در بازار به جستجوی چيزی است و از همين روی به اطرافش چشم می دواند. اگر مرد از زن فروشنده ای خوشش بيايد، از او قيمت کالایی را که برای فروش آورده می پرسد.
.
چانه زنی بر سر کالا مجالی است برای هر يک تا نه تنها ميزان درايت طرف مقابل را بسنجند بلکه درباره ی يکديگر نيز بيشتر بياموزند. معمولا زن قيمت را بالا می گويد تا مرد فرصتی يابد برای چانه زنی، و زن از اين موقعيت استفاده می نمايد تا به قدرت سخنوری و ميزان درايت مرد پی ببرد.
.
اگر زن به مرد بی علاقه باشد قيمت کالا را افزايش می دهد. با بالا رفتن قيمت، مرد می بايست به سرعت و با رعايت ادب آن مکان را ترک نمايد. چنانچه زن به مرد علاقمند گردد، قيمت کالايش را بتدريج پايين می آورد که اين نشانه ی آن است که زن خواهان همصحبتی با مرد است. در چنين موقعیتی زن و مرد بازار پر سر و صدا را پشت سر می گذارند و در جایی خلوت با يکديگر به گفتگو می نشينند.
.
آواز خوانی عاشقانه
.
اگرچه معامله و کسب و کار در "روز ديدار زنان جوان توجيا" بسيار حائز اهميت است، با اين حال اين مساله نمی تواند بر رسم آواز خوانی بومی و عاشقانه سايه افکند. بعد از علاقه مندی زن و مرد به يکديگر، زن با خواندن ترانه ای بومی به مرد می فهماند که مجرد است و در مقابل، مرد نيز به نشانه ی علاقمندی راستينش به زن، به آواز خوانی می پردازد و ترانه وسيله ای می گردد برای برقراری ارتباط بين آن دو.
.
اگر زن از مرد در مورد سايز پايش سوال نمايد و به او بگويد که می خواهد کفشی برای او تهيه کند، از طالب بودن زن جوان به ارتباط بيشتری حکايت می کند، در اين مرحله هر يک از آنها در باره خانواده و پيشينه اش برای ديگری سخن می گوید.
.
در دوران گذشته زن و مرد به نشانه دوام و ماندگاری عشقشان، هريک چيزی به ديگری می داد. مرد معمولا گوشواره يا شانه ای از عاج يا سوزن های قلاب دوزی شده به زن هديه می داد و در مقابل زن نيز يک جفت کفش - که به دست خود تهيه کرده بود - جوراب، کيف يا کيسه ی سوزن دوزی شده ای به مرد می داد؛ چند روز بعد، مرد جوان به ملاقات خانواده ی دختر می رفت تا دخترشان را از آنان خواستگاری نمايد.
.
در چنين روزی برخی از جوانان در مسابقه ی آواز خوانی شرکت می کنند و با خواندن آوازهای عاشقانه با يکديگر به رقابت می پردازند تا با پيروزی در آن، قلب زنان جوان را بربايند. معمولا بعد از مدتی آواز خواندن، برخی از مردان آوازه خوان دلداری می يابند و از مسابقه کنار می کشند تا در مکانی آرام با زن مورد علاقه خود راز و نیاز کنند.
.
در روز مذکور برخی از والدين محلی دختر يا پسر خود را به بازار می برند و در آنجا عروس و يا داماد آينده خود را می جويند. اگر دختری مورد توجه مادر مردی جوان قرار گرفت، مادر از پسرش می خواهد که با دختر ديدار نمايد.
.
در سالهای اخير در استان اِنشی تلاش های مختلفی در جهت ارتقای بيشتر محتوای "روز ديدار زنان توجيا" صورت گرفته است. در سال 2009 وزير فرهنگ چين اين روز را در فهرست ميراث فرهنگی ناملموس استان خُوبِی نامزد نمود.
.
.
.و.
توضيح شهرزاد نیوز : تيتر اصلی این متن "عشق در اعماق کوه" نام دارد که در مجله "زنان چین" درج شده است.
.

Saturday, November 13, 2010

خرافات در آفریقای جنوبی: کسی که با رعد و برق بمیره، نباید دفن بشه

..

نويسنده: زارا مجیدپور
.

٢٢ آبان ١٣٨٩
شهرزادنیوز: تابیسو در حالی که لبخند می زند و با این کار دندانهای سفیدش در کنار پوست شکلاتی رنگ چهره اش چون دانه های مروارید خودنمایی می کنند، با صدای بم و نسبتا بلندش می گوید: "در بین مردم قبیله زولو، مثه دیگه قبیله‌های آفریقای، باورهای خرافی زیادی وجود داره. مثلا اگه رعد و برق باعث مرگ کسی بشه، مردم برای اون فرد کشته شده مراسم سوگواری برگزار نمی‌کنن و حتی اونو دفن هم نمی‌کنن. اگر درختی توسط رعد و برق بیفته اون درخت رو به هیچ وجه استفاده نمی کنن و اگه گاوها به دلیل رعد و برق کشته بشن مردم از گوشت اونها استفاده نمی کنن، اما اونها رو دفن می کنن."(1)
.
در میهمانی باربکیو در خانه‌ی میخائیل، همواره موضوعات مختلفی مطرح و درباره آن گفتگو و بحث صورت می‌گیرد و آن روز، حضور "ماری"، مادر میخائیل، فرصت مناسبی بود برای مطرح کردن موضوع خرافات در آفریقای جنوبی.
.
ماری، زن هفتاد ساله، را یک بار در خانه ای در شهر پرتوریا ملاقات نموده بودم، با کمی دقت می شد باورهای خرافیش را که او بین دوستان و فامیلش به آن مشهور است را به خوبی در خانه اش مشاهده نمود.
.
بالای سر در خانه اش نعل اسبی نصب شده بود و در هیچ نقطه ای از خانه اش از آیینه خبری نبود. ماری پیر بر این عقیده است که شکستن آیینه (نسبتا بزرگ) هفت سال بد شگونی را برای صاحب آن به همراه می آورد و بر همین اساس هیچ گاه آیینه ای در خانه اش نصب نکرده است.
.
میخائیل بساط باربکیو را در کنار استخر خانه اش بپا کرده است و با آن قد بلند و هیکل تنومندش چنان تند و سریع وسایل مورد نیاز را از آشپزخانه به محل بساطش انتقال می دهد که پوست سفید چهره اش به سرخی می گراید.
.
در میان حدود پانزده میهمان، اگر چه همگی اهل آفریقای جنوبی بودند اما هر کدام از پیشینه ی جداگانه ای برخوردار بودند. یکی چون تابیسو، زن جوان سیاه پوست، از قبیله زولو برخاسته بود و دیگری چون نِروشا، تبارش به هندوستان می رسید. رحمان، رنگین پوست، اهل کیپ تاون بود و یاکو، آفریکانر(2) سفید پوستی بود اهل پرتوریا.
.
ماری پیر روی صندلی نشسته بود و در کیفش به دنبال عینک آفتابیش می گشت تا چشمان دریایی رنگش را که نور خورشید کمی آن را می آزرد، پشت شیشه های تیره رنگ آن پنهان نماید.
.
میخائیل در حالی که با دقت قطعات گوشت را کباب می کند، می گوید: "مادر من کلکسیون باورهای خرافیه." ماری با شنیدن این جمله، لبخندی بر لبهای نازک صورتی رنگش نشاند.
.
"روز عروسی من، روز سیزدهم ماه آگوست بود و به همین خاطر، مادرم نمی خواست به مراسم عروسی تنها پسرش بیاد؛ چون عدد سیزده نحس بود و عروسی در این روز شگون نداشت." ماری سرش را به نشانه ی تایید تکان می دهد.
میزبان ادامه می دهد: "مادرم نمی ذاشت ما روز جمعه ناخن بگیریم و روز جمعه هم از کسی پول نمی گرفت. تو خونه ی ما روز جمعه ا نگار یه جورایی روز نحسی بود." جین، همسر میخائیل، خطاب به او می گوید:" افتادن قاشق و چاقو یادت نره."
.
میخائیل در حالی که گوشتهای کباب شده را برمی دارد و به جایش سوسیس‌ها را جایگزین می کند، ادامه می دهد: "به باور مادرم، اگه قاشقی بیفته یه مرد و اگه چاقویی بیفته یه زن برای مهمونی به خانونه مون می آد."
.
نروشا می گوید: "برخی از هندی تبارها بر این باروند که زن حامله به هنگام ماه گرفتگی نباید از خونه خارج بشه و اگه چنین کاری بکند نشونه ی ماه گرفتگی روی صورت بچه ش می افته." و سپس ادامه می دهد: "برخی از هندی تبارهای کاتولیک، قبل از این که دهنشونو برای خمیازه کشیدن بازکنن با انگشت روی لبهاشون صلیب می کشن و بعد خیمازه می کشن تا این جوری شیطون از راه دهن به بدنشون وارد نشه."
.
نروشا که همچون تابیسو در استان کووازلو- ناتال به دنیا آمده و در همان جا دو دهه از زندگیش را به سر برده است، خطاب به تابیسو می گوید:" تابیسو، درباره ی ایسی ویوانه هم بگو."
.
تابیسو جرعه ای از گیلاس پر از شراب قرمزش را می نوشد و توضیح می دهد: "در استان ما بعضی جاها کپه های سنگی وجود داره. کسی که بخواد به ارواح محلی احترام بذاره، یه سنگی رو پیدا می کنه واونو با پای چپ از زمین برمیداره و به دست راستش منتقل می کنه؛ بعد روی سنگ، تف می کنه و اونو بالای کپه سنگ میندازه، اینجوری به ارواح، احترام میذاره."
.
سر میز غذا، ضمن این که نروشا مقداری پلو در بشقابش می ریزد ،عقیده خرافی دیگری را به یاد می آورد: "ما بر سر عروس و داماد، برنج - نشانه ی باروری- می پاشیم تا زوج تازه عروسی کرده صاحب بچه های زیادی بشن."
.
میخائیل که هر از چندی باوری را به خاطر می آور، می گوید: "مادر من هیچ وقت چتری رو تو خونه باز نمی کرد و به ما هم اجازه نمی داد که چنین کنیم، باز کردن چتر باعث ورود بدشگونی به خونه می شد."
.
آن روز هر کسی از عقیده‌ ای خرافی سخن گفت، اما کسی به باور خرافی و جنایت آمیزی که در بین برخی از قبایل آفریقای جنوبی وجود دارد اشاره نکرد، باوری که دختران دوشیزه وحتی کودکان و نوزادان دختر برای پاکی خون متجاوز از ویروس ایدز مورد تعدی قرار می گیرند و گاه متجاوز جان قربانی خود را نیز می گیرد.
..
..
پی نوشت:
.
1)

http://www.warthog.co.za/dedt/tourism/culture/religion/superstitions.htm
.
2)

آفریکانرها، سفیدپوستان هلندی تبار آفریقای جنوبی می باشند که به زبان آفریکانس یا زبان هلندی قدیمی صحبت می کنند
.